شناخت از گذشته ی خلیج فارس چراغ راه آینده است
سید علی حسینی یک مرجع است. محال است کسی از دانشجویان، محققان و پژوهشگران بخواهد در مورد خلیج فارس پژوهشی داشته باشد و به او مراجعه نکند. او بی اغراق اشراف خوبی بر منابع و ماخذ خلیج فارس دارد. سید، دلی و خود خواسته و بر روی حس وطن خواهی و علاقه شخصی آرشیوی غنی در مورد فرهنگ، موسیقی، تاریخ و رویدادهای منطقه ی خلیج فارس دارد. با هزینه ی شخصی کتب، اسناد، نوارها، عکس ها، مجلات داخلی و خارجی را برای پاسخ دادن به پرسش های شخصی خود می خرد. بی ادعا است و معمول هر دعوتی را برای دیده شدن نمی پذیرد. مناعت طبع او سبب شده یافته ها و دانشش را بدون امساک در اختیار پژوهشگران و اهالی تحقیق قرار دهد. بسیار دقیق و مستند سخن می گوید، هیچ پرسشی را بدون اینکه تا مطمئن از صحتش نباشد، پاسخ نمی دهد. سید علی حسینی مصداق آن پاره شعر معروف مهدی اخوان ثالث است. اخوان می گوید؛ من همیشه نقل هایم را با سند همراه می گویم تا خَردلی هم در دلی باقی نماند شک.
با او دوستی پایداری دارم. توسعه دوستی با او به سود طرف مقابل است. حسینی یکی از جعبه های سیاه فرهنگ بندرعباس است. دریغ و تاسف ازاینکه آنگونه که باید قدر امثال سید علی حسینی را بدانند، نمی دانند!
او صریح و بی پرده است اهل مسامحه با هیچ کسی سر مسائل و مبرهنات تاریخی نیست و بی خودی به کسی اعتبار نمی دهد. امسال با سید علی حسینی به مناسبت روز ملی خلیج فارس گفتگوی ویژه خارج از عرف معمول و متمرکز بر اهمیت شهر بندرعباس داشتم.
● سپاس از تو سید عزیز که دعوت مرا با وجود مشغله های فراوانت پذیرفتی، به عنوان سئوال اول بندرعباس قبل از اینکه به عنوان یک شهر بندری – تجاری شناخته شود به چه عنوان شناخته می شد و چه جایگاهی قبل از آمدن پرتغالی ها در قلمرو پادشاهان هرموز داشت؟ آیا یک بندر ماهی گیری کوچک بود یا دارای فعالیت های بازرگانی نیز بوده است؟
○ تا قبل از حضور پرتغالی ها در منابع و مستندات نشانه ای از بندرعباس وجود ندارد و بیشترین تقدم تاریخی که مربوط به یک آبادی در اطراف بندرعباس فعلی بوده مربوط به “سورو” است. محمد ابن احمد شمس الدین مَقدَسی در “احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم” از آن یاد کرده است.
مَقدَسی حدود هزار و اندی سال پیش، به هنگام نگارش این کتاب، می نویسد؛ سورو بندری است که بر راه ارتباطی دریایی بین عُمان، هرموز و سورو بنیان نهاده شده است.
تا قرن شانزدهم میلادی که اولین حضور پرتغالی ها بود، نشانه ای از بندرعباس وجود ندارد، اما از دهکده ای به نام “بَندِل” نام برده می شود که یک بندر کوچک ماهیگیری بوده اما آنچنان اهمیتی نداشته است.
تا اینکه پرتغالی ها برای کنترل تردد دریایی و احاطه جغرافیایی بر منطقه، قلعه هایی را در مسقط، قَلهات، لارک، قشم و قلعه ای به نام “کامارائو” را در ساحل بندرعباس فعلی پایه ریزی کردند.
● قلعه ی کامارائو در کجای بندرعباس فعلی قرار دارد؟
○ داستان همین است! هنوز که هنوز است کسی جای دقیق قلعه ی کامارائو را نمی داند!
محققان اروپایی نیز به این موضوع پرداخته اند اما موفق نشده اند، مکان دقیق آن را مشخص کنند!
برای اینکه جای فعلی قلعه ی کامارائو را در بندرعباس فعلی گمانه زنی کنیم، روایت های زیادی داریم.
یکی از روایت ها بدین گونه است: قلعه ی کامارائو در همان مکانی است که قلعه شاهی وجود داشته است، زیرا پس از استیلای صفویه و تخریب قلعه های پرتغالی، قلعه شاهی در آنجا ساخته شده است.
شکل دو قلعه در روبروی قلعه جزیره هرموز یکی به نام گمبرون و دیگری به اسم قلعه کامارائو در نقشه ها و اسناد گذشته گمانه هایی را به ذهن متبادر می کند.
نای بند یک گزینه قوی برای مکان قلعه ی کامارائو است زیرا در منابع، ثبت شده که این قلعه در جایی واقع شده که پشت آن چاه های آب شیرین بوده است اما در برخی از نقشه ها و تصاویر نقاشی شده ی قدیمی نشان می دهد که این قلعه ممکن است در نخل ناخدا واقع شده باشد!
این قلعه روبروی قلعه هرمز است. می دانیم که کمترین مسافت بین بندرعباس و هرمز فعلی از نخل ناخدا (به بندری: مغ ناخا) است. این سند دیگری است که ممکن است این قلعه در نخل ناخدا احداث شده باشد!
● یعنی اینکه گمانه اول مان همان مکان قلعه شاهی یا محله ی اَوزی های امروزین است.
○ ما گمانه نمی زنیم! برحسب مستندات تاریخ نگاران و پژوهشگران این حوزه هر چه بیشتر پیش می رویم احتمالات بیشتری روبروی ما است. سدید السلطنه صحبت از قلعه ی نای بند می کند که همان “قلعه ی تینگو” است. این یک احتمال بالقوه است. چون صحبت از چاه های آب شیرین می شود که در نزدیکی قلعه وجود داشته است. باز هم هر چه جلوتر می رویم و به منابع بیشتر اروپایی دست یابی پیدا می کنیم از دو قلعه در بندرعباس کنونی روبروی قلعه ی پرتغالی هرموز نام برده می شود. قلعه ی کامارائو و دیگری گمبرون، دلاواله در سفرنامه اش می نویسد؛ برای دیدن بقایای قلعه ی پرتغالی ها از عباسی به جانب شرق شهر یک نیم روز راه بود. پس محتملاً باید مکان قلعه نخل ناخدا باشد!
●پس احتمال اینکه مکان این قلعه در نای بند باشد نقض این فرضیه است که پشت آن قلعه چاه های آب شیرین بوده است، در صورتی که این اختصاصات را نخل ناخدا ندارد چون نخل ناخدا با جزیره هرموز کمترین مسافت را دارد! شما چطور فکر می کنید؟
○ عدم اطلاع ما دلیل این نیست که جایی در مورد این موضوع کتابت و نوشته نشده باشد این از ضعف اطلاعاتی ما است. من می خواستم به اینجا برسم روزی تحت عنوان روز ملی خلیج فارس در تقویم کشور نامگذاری شده است. تا اینجا خوب است، اما ساختن سمفونی خلیج فارس، گلریزان و جشن هایی که هدفش پر کردن برنامه و خرج کردن ردیف بودجه دولتی و عمومی باشد دردی را از ما دوا نمی کند. من معتقدم خلیج فارس موهبتی است که طبیعت به ما بومیان ساحل نشین و جزیره نشین حتا پس کرانه نشینان صفحات شمالی خلیج فارس ارزانی داشته است. خلیج فارس می تواند مولفه ی خوبی برای بهبود وضع اقتصادی، معیشتی و ارتزاق مان باشد. روشن شدن بسیاری از صفحات تاریک تاریخی خلیج فارس می تواند موجب راه گشایی آینده ی بهترمان باشد. در جریان باشیم در غفلت ما ایرانیان سایر ساکنان حاشیه جنوبی خلیج فارس استفاده کافی و وافی از این موهبت ها بُرده و می برند. مثلاً کشور کوچک قطر یا همان گتر خودمان، با خرید بخش بزرگی از آرشیو و اسناد بریتیش میوزیوم و دیگر موزه های اروپایی در مورد خلیج فارس به تاریخ کشور خود و منطقه اشراف پیدا کرده است و از این اشرافیت هویت جدیدی برای خود تعریف و ساخته است و از این راه به توانایی بالقوه ای رسیده است تا جایی که از منابع گازی مشترک با ایران چندین برابر ما سود برده است. قطر با سود سرشار حاصل از فروش نفت و گاز توانسته است رفاه را به میان مردمش بیاورد، ریال قطر یکی از ارزهای معتبر دنیا است. این کشور دیپلماسی موفقی با کشورهای منطقه و فرا منطقه ای دارد. یکی از بهترین، بزرگترین و مجلل ترین خطوط هواپیمایی جهان متعلق به این کشور است. میزبانی مهم ترین رویداد ورزشی دنیا پس از المپیک یعنی جام جهانی فوتبال را توانسته در سال آینده ۲۰۲۲ را به دست آورد، حال آنکه قطر بخش کوچکی از خلیج فارس است. من نمی دانم از دهانه ی اروند تا جاسک بر کرانه های مکران متعلق به کشور عزیزمان ایران در صفحات شمالی خلیج فارس چند کیلومتر می شود؟
● به یقین بیش از هزار کیلومتر می شود!
○ منظور من این است ما از این موهبت و موقعیت نتوانسته ایم استفاده و بهره ی مناسبی ببریم. ما حتا نمی دانیم که قلعه ی کامارائو کجا بوده است؟ یعنی این قدر از گذشته ی خودمان بی اطلاعیم و این تاسف بار است. چند روزی خودم درگیر این مساله بودم که تاریخ احداث اسکله ها می تواند مهم ترین مولفه برای یک بندر باشد. ما تقریباً اطلاعات کمی در مورد اولین بارانداز و اسکله های بندرعباس داریم در حد چند جمله و پاراگراف که سدید در اعلام الناس فی احوال بندرعباس می نویسد. همین اندازه هم که نوشته است دستش درد نکند و سر نخ های داده است. سدید ذکر می کند؛ در زمان حکمرانی حسین قلی خان نظام السلطنه مافی( سعد الملک) در بندرعباسی اسکله ای برای پهلوگیری جهازات ساخته می شود. مگر می شود در هیچ سند یا مکاتبه ای از واقعه ای بدین مهمی نام برده نشده باشد!؟
● به یقین باید وجود داشته باشد خرج و مخارج و هزینه های احداث آن باید در جایی و در آرشیو و بایگانی دولتی قاجاریه باشد!
○باید وجود داشته باشد! اما ذهن جستجوگری وجود ندارد تا زوایای پنهان شهر بندرعباس که بخش مهمی از خلیج فارس است، مکشوف شود. پس از جستجوی فراوان عکسی را از اسکله بندرعباس پیدا کردم که تقدم بر عکس های پیشین دارد. همچنین عکس اسکله سایکس در نای بند را پیدا کردم. خواستم روی این موضوع کار کنم، چند هفته ذهنم متمرکز بر روی زندگی حسین قلی خان نظام السلطنه مافی بود، خوشبختانه فهمیدم این فرد دست به قلم نیز بوده است و سه جلد خاطراتش را نوشته و هر کدام نیز تقریباً هزار صفحه می شود!
● کتاب خاطرات حسین قلی خان نظام السلطنه مافی در دسترس است؟
بله، تحت عنوان خاطرات و اسناد حسین قلی خان نظام السلطنه مافی که ابتدا سعد الملک خوانده می شد و از ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۴ هجری قمری (در جایی تا ۱۳۰۷) و در زمان ناصر الدین شاه حاکم بندرعباس بوده است، ثبت و ضبط شده است اما باید جوینده ای باشد تا یابنده ای پیدا شود!
این کتاب نایاب است و توسط موسسه و انتشارات قائمیه اصفهان در دسترس است. این را هم بگویم این موسسه بسیار ممسک و ناخن خشک است! محدودیت استفاده و کپی برداری روزانه مستلزم عضویت و پرداخت هزینه است که من بر حسب علاقه ام به تاریخ بندرعباس از جیب خودم پرداخت می کنم!
● این اسکله همین اسکله شهید حقانی امروزی است؟
○ بفرمایید اسکله ی مبارکه ی عباسی! نام خاصی نداشت! در سال ۱۳۶۳ در زمان نخست وزیری میر حسین موسوی اسکله بندرعباس به حقانی تغییر نام پیدا کرد …
حسین قلی خان نظام السلطنه مافی ظاهراً با اولین کشتی جنگی ایرانی به نام پرسپولیس از بوشهر به جاسک نیز رفته است. او محتملاً در بصره و زمان استیلای عثمانی ها در بخش هایی از خلیج فارس اسکله های را در آن مناطق دیده است و چون ایران قاجاری می خواست تسلطش را در کرانه های شمالی خلیج فارس دیکته کند نیاز به استحکامات و اسکله و گمرکات داشت. بدین خاطر اسکله ای در بندرعباسی از سنگ های پراکنده حاصل از تخریب قلعه ی پرتغالی ها در منطقه ساخته می شود. نظام السلطنه مافی در خاطراتش اذعان می کند؛ “سنگ های پراکنده از تخریب قلاع را در سله ( سبد) های که از چوب خیزران و بامبو بوده به تعداد ۵ هزار عدد سفارش می دهد و با جهاز به عباسی می آورند و در سال ۱۳۰۱ قمری (۱۲۶۲ خورشیدی) اسکله عباسی ساخته می شود. و آنچه او در عثمانی دیده بود از مراسم ورود کشتی ها به بنادر عین همان را در بندرعباس می خواست اجرا کند، بدین منظور دکل بزرگی را در محوطه اسکله و گمرک عباسی با طنابی از الیاف درخت نخل ( پروند) نصب کرده و از پایتخت سفارش پرچم سه رنگ مزین به نشان شیر و خورشید می دهد. تا پرچم ایران در بندرعباس افراشته باشد. در ضمن دو عدد توپ نیز سفارش و ساخته می شود که در هنگام ورود کشتی های خارجی به احترام ورودشان شلیک شود!
● این دکل همان بَندیره در افواه و اذهان بندری ها است؟
○ بله، همانی است که بندرعباسی ها به آن بندیره می گفتند و در عمارت کلاه فرنگی و روبروی اسکله عباسی به نشان حاکمیت و اقتدار و حضور ایران بر افراشته بود.
●سفارش ساخت توپ به کجا داده شده بود؟
○ توپ هایی که در نبرد آزاد سازی هرموز و از پرتغالی ها غنیمت گرفته شده بود به اصفهان برده و ذوب می شود.
لاکهارت می نویسد؛ نادرشاه به زحمت فراوان چوب و الوار را از جنگل های شمال به بوشهر می آورد تا کشتی های جنگی بسازد اما کارخانه ی توپ ریزی را در بندرعباس دایر می کند. قسمتی از عمارت کلاه فرنگی را کارخانه می گویند. استاد احمد سایبانی در نوشته هایش از اتلاق کارخانه به این مکان اظهار بی اطلاعی می کند. گمانه اولیه بر این بود در این مکان کارخانه ی قالب بندی قند از شکر بود حال آنکه بنا بر نوشته های لاکهارت این مکان جایی برای ساختن توپ جنگی بود. و این کارخانه نه کارخانه قالب ریزی قند بلکه کارخانه توپ ریزی بوده است. دو عراده توپ در این کارخانه در زمان حکمرانی حسین قلی خان نظام السلطنه ساخته و وی خواستار ارسال ارابه و چرخ و پایه برای حمل آن در نامه ای از تهران می شود. مستندی به این خوبی، زیبایی و سر راستی در محفظه و حافظه ی کتابی تاریخی جای مانده بود و هیچ جستجوگری به دنبالش نمی رفت!
کسی از بندرعباسی ها نیز دنبال این موضوع هم نبود که گوشه ای از تاریخ شهرش را مکشوف کند و لااقل پیش خودش از گذشته و تاریخچه اسکله ای که هر روز می بیندش و شاید ده ها و صدها بار از روی آن گذر کرده و به قشم و هرمز رفته، پرسشی از ذهنش گذشته باشد!
تا شناخت درستی از گذشته پیدا نکنیم نمی توانیم برای آینده مان برنامه ریزی کنیم.
باید بدانیم خلیج فارس چه داشته که خلایقی از ازمنه باستان تا عصر حاضر به دنبال استیلا بر این آبراه بودند. از ساراگون تا آلبوکرک و لرد کروزون و سر پرسی سایکس، الان خلیج فارس در اختیار ما است، این موهبت طبیعی را نباید با سر پنجه بی خردی تباه کنیم و فاضلاب به دریا بریزیم و اکولوژی و زیست بومش را به بهانه های واهی و منفعت های اقتصادی مقطعی نابود کنیم.
● یکی از سئوالاتی که همیشه ذهن مرا مشغول کرده و به روایت از سیاحی اروپایی در مورد بندرعباس بر می گردد این است که؛ این سیاح شاهد لشکرکشی و نزاع ایرانیان با پرتغالی ها در بندرعباس بوده و از دهکده کوچک ماهی گیری در روبروی هرموز می نویسد و پس از ۱۰ سال که دوباره به همان دهکده بر می گردد شاهد شهری با جمعیتی حدود ۱۰۰ هزار نفری و آباد می شود و آن را با شهرهای اروپایی قیاس می کند. چه اتفاقی در این محدوده ی زمانی برای بندرعباس می افتد؟ و پس از غائله ی افغان و روی کار آمدن افشار و زندیه و به ویژه قاجاریه به یکباره بندرعباس همان بندر فراموش و دور افتاده و ماهیگیری می شود؟
○شاه عباس پادشاهی تجارت پیشه و جاه طلب بود. برای رونق کارش از هیچ ریسکی ابا نداشت و برای اینکه ثابت کند اصفهان نصف جهان است، شکوه ملوک هرموز را بر نمی تابید!
بدین جهت هرموز را نابود کرد و بندر مبارکه ی عباسی که به نام شخص شخیص خودش بود را بنا نهاد و بعد از اتمام منازعه با پرتغالی ها از همان شرکت ها، سرمایه گذاران و تجاری که در هرموز بودند دعوت کرد که سرمایه بیاورند و با بخشودگی مالیاتی و ترانزیتی به راحتی تجارت کنند.
یعنی شکل زیستی که در هرموز قدیم به نوعی شاه عباس در بندرعباس به اجرا در آورد. همین سیاست هم اینک توسط خاندان آل مکتوم در دوبی اجرا می شود. یعنی همان دارالامان بر پایه تساهل و تسامح و دوری و پرهیز از اختلافات فرقه ای، نژادی و دینی و پرداختن صرف به تجارت و اقتصاد، از طرفی حاکمان می توانند جایی را آباد و جای دیگر را خراب کنند. دلاواله می نویسد؛ ۵۰ روز هرموز در آتش می سوخت و سربازان فاتح صفویه سنگفرش های کوچه های هرموز برای یافتن طلا و گنج زیر و رو می کردند!
شاه عباس تمدن ۷۰۰ ساله ی هرموز را نابود کرد و از شکوه پادشاهان هرموز فقط نامی در تاریخ ماند و در عوض شهری که به نام خودش بود به آبادانی رساند. سرنوشتی خوش برای بندر رقم خورد اما با مردن شاه عباس و سقوط صفویه ورق برگشت و ناامنی اتفاق افتاد، کمپانی های مستقر در بندرعباس ابتدا به کنگ و لنگه و سپس به بوشهر نقل مکان کردند. با روی کار آمدن زندیه و نزدیکی بوشهر به شیراز این بوشهر بود که بندر اول ایران شد و جای بندرعباس را گرفت. و دوران فراموشی بندرعباس آغاز شد.فاگر گرین در خاطراتش می نویسد؛ قاجاریه تمایل نداشت ارتشی به کرانه های جنوب بفرست. ایران دوره قجری فرسوده از جنگ با روس ها، داغان از رقابت های قدرت های خارجی و منازعات داخلی بود. اگر قاجاریه هم می خواست حضوری در سواحل خلیج فارس داشته باشد توانش را نداشت!
به همین خاطر بندرعباس، میناب و لنگه را به امامان مسقط اجاره دادند. و امامان مسقط با دست خطی از شاهان قاجار مالک الرقاب هرمزگان شدند، این اجاره نامچه لنگه را امامان مسقط به جواسم یا قواسم البته با اجازه شاهان قاجار انتقال نیز دادند!
● اولین امامی که اجازه اجاره بندرعباس، میناب و لنگه را گرفت چه کسی بود؟
○سلطان صید سعید، دولت ایران در مقطعی آنچنان ضعیف شد که عمانی ها از دادن مال الاجاره بنادر، جزایر، میناب و رودان سر باز زدند. و این استنکاف از دادن مال الاجاره سبب گسیل سپاه به این مناطق شد. دوره حضور امامان مسقط یکی از مقاطعی است که اطلاع تاریخی کمی از نحوه اداره ی بندرعباس و هرمزگان حالیه داریم. خوشبختانه این خودداری از پرداخت مال الاجاره و مالیات سبب شد دوباره دولت ایران به کرانه های شمالی خلیج فارس توجه نشان دهد. سدید السلطنه هدفش از نوشتن اعلام الناس فی احوال بندرعباس را در دیباچه کتاب اینگونه ذکر می کند؛ “می خواهم به حکام ایران یادآور شوم بندرعباس جزو خاک ایران است و اینقدر رهایش نکنید.
گفت و گو:عباس رفیعی
انتهای پیام
نظرات