آداب و رسوم عید فطر در گوین از توابع رویدر
چند روز مانده به پایان ماه رمضان و آغاز ماه شوال؛
مردم هر دیاری به تکاپوی بزرگداشت عید فطر می افتند. هر قوم مسلمانی در هر منطقه ای آداب و رسوم ویژهای برای عید فطر دارند. اما عید فطر برای برخی اقوام، به ویژه در میان شهرهای غرب هرمزگان و اهل سنت از اهمیت بیشتری برخوردار است.
گوین روستایی است از توابع منطقه رویدر، این روستا از شهرستان خمیر ۸۷ کیلومتر و از بندرعباس مرکز استان ۱۲۸ کیلومتر فاصله دارد و جمعیتش ۱۷۰۰ نفر است. کار اکثر مردمان روستای گوین بنایی و کشاورزی است.
در این روستا شوال را با نام ماه عید میشناسند. اول این ماه، مصادف است با عیدی مبارک، عیدی که شوق و شعف را میان مردم روستا مضاعف میکند.
حال و هوای روستای گوین، چند روز مانده به عید وصف ناپذیر است. باید حضور داشته باشید تا چاشنی دلپذیر سخن مرا با عمق وجود بچشید. مانند آن مثل معروف “شنیدن کی بود مانند دیدن”! با این حال، شنیدن آن، از نشنیدن بهتر است! شما را به شنیدن آن دعوت میکنم.
یک هفته به عید مانده است. در این یک هفته، فطریه که در گویش گوینی ها “سَرروزه” خوانده میشود؛ به دست فقرا و نیازمندان میرسد و حداکثر زمان رساندن به دست مستمندان تا قبل از نماز عید است که باید انجام شود. (سَرروزه می تواند خرما، برنج، گندم یا پول باشد.)
زنانِ خانه جارو به دست، کوچههای خاکی را با آب و جارو جلا میبخشند. بوی خنک و فرح بخشی که از آب و گِل بر میخیزد، فراسوی “گوین” را بهارگونه میکند.
همه برای فراهم کردن جامه نو در تکاپو هستند. سرروزه ها (فطریه) پرداخت شد، طاعات و عبادات کامل شد و عید فطر فرا رسید. محیط روستا از بوی عود و اسپند لبالب می شود.
ساعت زنگدار روز عید، بانگ گوش نواز “اللهُ اکبر، اللهُ اکبر، اللهُ اکبر؛ لا اله الا الله؛ اللهُ اکبر، اللهُ اکبر و للهِ الحمد” است که گوش ها را نوازش میکند.
صبحِ عید، مردان با شنیدن صدای اذان و با جامه ی نوشان ، فوج فوج از خانهها بیرون می آیند و به سمت مسجد رهسپار می شوند و دسته جمعی این بانگ را تکرار می کنند! با صوتی دلنواز که بر دل ها جاری می شود. صوتی که انسان را روحی دگر باره میبخشد.
انبوهی از مردم برای نماز عید گرد هم میآیند؛ بهطوری که در مسجد جای سوزن انداختن نیست!
بزرگی که به آن شیخ میگویند و از اهالی روستا است جلو میایستد و نماز عید را شروع میکند. باقی مردم نیز در پشت سر شیخ به او اقتدا میکنند.
نماز عید دو رکعت است؛ که در آن دوازده تکبیر گفته می شود، هفت تکبیر در رکعت اول و پنج تکبیر در رکعت دوم.
بعد از خواندن نماز عید روبوسی ها، احوال پرسیها و حلالیت طلبیدنها آغاز میشود.
(سلام احوال شما، عیدتان مبارک، حلالمان کنید اگر زمانی ناخواسته گفته ای از ما سبب رنجشی در دلتان شده، نماز و روزه تان قبول درگاه حق..) و به همین طریقه حلالیت طلبی ها متقابلاً صورت می پذیرد.
بعد از آن، به سراغ مردگان در خانه های ابدیشان میشتابند، قبرستان پر می شود از آدمیانی که میخواهند چند لحظهای با مرده خود خلوت کنند. بر بالین سرد خاک دست مینهند و فاتحهای نثار مردگان میکنند.
پس از آن به سوی خانه هایی که درِ بیشتر آنها برای فاتحه دادن باز است، می روند. سفره های رنگارنگی از انواع غذاهایی چون نخود، آش، حلیم، برنج و گوشت، نان محلی و دسرهایی چون کاستر، ژله و انواع شیرینی ها پر شده است.
اهالی دِه، خانم و آقا با خوردن این غذاها و شیرینی ها برای مردگان فاتحه می فرستند و دِینشان را ادا می کنند.
این کار در خانه های متفاوت تکرار می شود و در آخر به خانه هایشان بر می گردند، دیگر نوبت به حلالیت طلبی های خانواده می رسد و بعد نیز همراه خانواده صله رحم به جا می آورند و به تک تک فامیل ها و طایفه ها سر می زنند.
روز عید در کوچه و خیابان های روستا و هرکجا که چشم می بیند مردم در حال روبوسی و حلالیت طلبیدن هستند.
هرچه از دنیای قدیم فاصله می گیریم، برخی از رسم و رسومات نیز همانند برخی آدم ها از میان مان رخت می بندند و به خاک سپرده می شوند.
زندگی قدیم با زندگی مدرن تفاوت بسیاری داشت، عیدها نیز همین گونه؛
حاجی احمد که هفت دهه از عمرش گذشته با عصای دست ساز خودش که رنگ آمیزی هم کرده به رسوم قدیم اشاره می کند و می گوید؛ در آن زمان، رسمی بود که اینک از بین رفته و فقط خاطره ای از آن باقی مانده است.
صبح عید فطر گوش ها با صدای شور و شوق کودکان پر می شد.
صبح زود کودکان و بزرگ ترها با جامه های نو و سُرمه هایی که به چشمشان می کشیدند، با دو به سمت نخلستان هایی می رفتند که پُر بود از تاب های بازی که آن را برای عید تدارک دیده بودند.نخل ها فاصله کمی با همدیگر داشتند و از این نخل تا آن نخل را با طناب می بستند و تاب درست می کردند.
کسی که زود به نخلستان می رفت جای بهتری برای تاب بازی انتخاب می کرد.
حاجی به نبیره اش خیره می شود و ما را به گذشته خودش می برد و با لهجه شیرینش ادامه می دهد: کُلولوی جنگی(دو تابی که در روبروی هم قرار می گرفت) نصیب کسانی می شد که زودتر از بقیه به آنجا می رسیدند.
کلولوی جنگی به گونه ای بود که در هنگام حرکت پاهای سواره هایشان به یکدیگر برخورد می کرد و این سبب لذت بیشتر و خنده هایی از ته دل می شد.
بزرگ و کوچک در این تفریح سهیم بودند و شادی هایشان را با یکدیگر تقسیم می کردند.
در آنجا فقط شاهد شادی ها و خندههایی بودیم که از عمق وجود بر می آمد.
روزهایی که گذشتند و از آن فقط خاطره ای خوش باقی ماند! شادی های قدیم از بین رفتند و جای خود را به رسومات جدید دادند.
هر شهری در غرب هرمزگان آیین های خود را دارد اما شباهت های ملموسی در بین همه آنها دیده می شود.
⬅️پی نوشت: دو عید فطری که گذشت به دلیل شیوع ویروس کرونا رسوم عید تحت تاثیر این ویروس منحوس قرار گرفت و دید و بازدید و دورهمی ها، نیز کاهش یافت. به امید روزهای روبوسی های بی دغدغه…
✍🏻 سودابه امامی
انتهای پیام/
بسیار عالی بود.تشکر میکنم از خانم امامی .
خاطرات شیرین و وصف ناشدنی روزهای کودکیم را دوباره برام زنده کرد .واقعا یادش بخیر آن روزها.